نامۀ دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، به ماشاءالله آجودانی

لندن، سپتامبر ۱۹۹۷

دکتر آجودانی بسیار عزیزم. کتاب مفصل و دقیق و پرنکته‌ایی را که سرکار عالی در باب مشروطۀ ایرانی مرقوم داشته‌اید با شوق و علاقۀ فراوان خواندم. الحق دست مریزاد. کتاب شما با آنچه تا کنون درین باب خوانده‌ام، تفاوت چشمگیر بسیار دارد و با هیچ یک از آنها طرف نسبت نیست. بی آنکه یک ذرّه ملال انگیز باشد مفصّل است و با این حال در مقابل دیدن مطلب که در آن هست این اندازه تفصیل بسیار نیست. سراسر کتاب از مطالب جدّی و مباحث تاریخی مشحون است که همه جالب و همه تأمل انگیز است و باید آن را با دقت و علاقه خواند. با چه دقتی این نکته را روشن کرده‌اید که بعضی الفاظ و شعارهای رایج در مطبوعات عصر مشروطه از فرهنگ غربی نقل به معنی شده است و بسیاری از کسانی که مخاطب آن اقوال بوده‌اند آنها را درین معنی تازه به درستی و بکلّی خالی از ابهام درک نمی‌کرده‌اند. این نکتۀ بسیار جالبی است که از اول در هرگونه بحث از عهد مشروطه توجه به آن لازم است. در کجا خوانده‌ام که در مجلس اول در گیر و دار غوغایی که مخالف و موافق در باب الفاظ مشروطه و مشروعه برانگیخته بودند یک وکیل عامی اما هشیار مجلس خاطرنشان کرد که این گونه الفاظ موجب سوءتفاهم خواهد شد و بهتر است همان لفظ رایج اروپایی مرادف آن را که عبارت از «کنستی طوسیون» باشد به کار برد و از مناقشات آینده پرهیز کرد.
ضمن بحثی که در باب روشنفکری و روشنفکر خوانندگان آن عصر مطرح کرده‌اید در نقد و تحقیق راجع به کسانی چون میرزا آقاخان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوندزاده داوری‌های سنجیده و روشنگر اظهار کرده‌اید. در بارۀ آنها بعضی از معاصران ما مبالغه‌هایی که کرده‌اند به احتمال قوی مبنی بر همانندی گرایش‌های احساسی ایشان با تلقی آنها از تضاد جوهری بین دین و مفهوم ترقی و تجدد بوده است. در صورتی که طبقۀ روشنفکر اهل دین در همان ایام ترقی و تجدد را با جوهر عقاید دینی مغایر نمی‌دیده‌اند.
بررسی‌هایی که در ارزیابی حاصل کار تاریخ‌نگاران مشروطه در عصر حاضر انجام داده‌اید نیز، بی‌مجامله و تعارف، جالب و دقیق و در خور تحسین است. چند مورد از بی‌بند و باری‌های این داعیه داران را که به اجمال تقریر کرده‌اید می‌توان مقیاس شناخت بیشترینه ادعاهای بی حجت آنها گرفت. از جمله آنجا که خلط ـ بلکه خبط ـ یک تن ازین مورخان پرآوازه را در اشتباه بین «صفّ نعال» و «صنف نعال» مطرح کرده‌اید، با چه دقت و هشیاری نشان داده‌اید برخلاف پندار آن محقق طراز نو، برای مورخ بودن، تربیت ادبی هم ضرورت دارد و با دعوی و مشاغبه نمی‌توان اهمیت آن را نادیده گرفت. البته در باب آنچه راجع به وحدت تصوف و تشیع به نحو استطرادی مطرح کرده‌اید به گمان مخلص جای تأمل باقی است، شاید من به درستی نظرگاه جناب عالی را درک نکرده باشم. تضاد جوهری بین تصوف و تشیع بیش از آنست که گرایش‌های نظری سید حیدر آملی و امثال محمد تقی مجلسی و فیض کاشانی و سید بحرالعلوم بتواند فقها و مجتهدان شیعه را با نظرگاه صوفیه آشتی دهد. تمایلات شیعی که در اقوال بعضی مشایخ صوفیه هست ظاهراً هرگز موجب نشده است که نوعی وحدت و تفاهم بین فقها با صوفیه به وجود آید. شاهد تلقی امثال محمدباقر مجلسی، آقا محمدعلی بهبهانی مقیم کرمانشاه، میرزا ابوالقاسم جاپلقی معروف به قمی، ملاعلی نوری اصفهانی حکیم و بسیاری متفقۀ دیگر که ذکر نام یک یک آنها مایۀ تصدیع و ملال خواهد بود. با این همه، آنقدر نکته‌های دقیق و روشنگر در جای جای کتاب سرکار مطرح است که درین یادداشت مختصر نمی‌توانم در باب یک یک آنها دقت نظر و اصابت اندیشۀ آن دوست عزیر را برشمرم و تحسین و تأیید خود را در باب آنها در اینجا مطرح کنم. از اینکه به این خوبی توانسته‌اید تعداد قابل ملاحظه‌ای واقعیات تاریخ را که از خاطر روشنفکران ـ بگذارید عرض کنم روشنفکر خوانده‌های ـ عصر ما است به طرز منصفانه و محققانه‌ای تقریر نمائید از صمیم قلب به شما تبریک می‌گویم. تصویرهائی که از سیمای رهبران مشروطه در این کتاب ترسیم کرده‌اید، از آنچه دیگر همعصران ما نقش زده‌اند به نحو بارزی دقیق‌تر، روشن‌تر و حتی واقعی‌تر به نظر می‌رسد. با چه دقت قابل تحسینی ملاحظات حامد الگار را به محک زده‌اید. در باب جلال آل احمد هم نکات بسیار جالب آورده‌اید که امید است خیلی از جوانان ما را از توهمات ناشی از خوش خیالی‌ها بیرون آورد. در بارۀ ملکم خان معروف، هاله‌هایی را که در تصویرهای ارائه شده از بعضی معاصران ما نقش شده است به شیوه‌ای بسیار منصفانه از گرد چهرۀ وی زدوده‌اید. اگر آنگونه که در مورد بسیاری از روشنفکر خوانده‌های عصر ما می‌توان دریافت قول بی عمل نشانۀ روشنفکری باشد، ملکم خان بدان گونه که شما به درستی نشان داده‌اید پیشرو همین طبقه از روشنفکران عصر ما باید تلقی شود. مشروطۀ ایرانی الحق کتابی بسیار جالب و خواندنی است. افسوس دارم که در این مجال محدود نمی‌توانم آن را بدانگونه که سزای آن است با تفصیل بیشتر مورد بحث قرار دهم. مزید توفیق سرکار عالی را در نظیر اینگونه تحقیقات آرزومندم.