آل احمد نمیدانست که سالها پیش از بازرگان و طالقانی … روشنفکرانی که به عقیدهٔ او ” جاده صاف کن های غربزدگی ” بودند (در صفحات روزنامهٔ قانون ) از ” ریاست مجتهدین “، تشکیل ” مجلس علما “، فقها و ” مجتهدین “، ” یا مجلسی که « به دستیاری ملا ها ” ، ” حدود سلطنت و حقوق رعیت ” را ” موافق شریعت ” تعیین کند، به انحای مختلف و به اشکال گوناگون سخن گفته بودند . دقیق و بی ابهام هم سخن گفته بودند . و راه حل شورایی برای انتخاب مجتهدِ اعلم و افضل و اعدل هم داده بودند. بهتر از آن چه که آل احمد به عنوان طرح ” شورای اجتهاد “ شنیده یا خوانده بود.
*******************************************************
ادامهٔ « نقد » آقای رئیس دانا را با هم بخوانیم :
رئیس دانا : « نویسنده در تشخیص ماهیت سیاسی چهره ها گاه دچار اشتباه های شگفت انگیزی است که از تراوش بینشی به نفع محافظه کاری انگلیسی ناشی می شود . او ثقه الاسلام تبریزی را می ستاید چرا که صراحت لهجه و حسن نیت دارد و فداکار و وطن خواه است ، اما مهم تر چون برداشتش از مشروطه مبتنی بر ” تعادل ” بود . او نمی نویسد که به گواهی کتاب خاطره ای بسیار ارزشمند ” تبریز مه آلود ” چگونه این مرد محترم به وسیله مستبدان و قزاق همره با هفت مبارز دیگر سوار بر گاری رهسپار اعدامی شرم آور شد . لابد از نظر نویسنده ” اعدام شدن ” با تعادل خیلی بهتر از هرنوع واکنش در برابر ستم های پایان ناپذیر بوده است . حتا اعتراض های تند تبریزیان علیه این جنایت ها » . پایان نقل قول با ادعاهای آقای منتقد ، در سطرهای بالا آشنا شده ایم . حال گزاره ی تحریف نشده ی آقای آجودانی را نقل می کنم ، تا بینیم مطلب از چه قرار است :
آجودانی : « ثقه الاسلام از مشروطه خواهان و آزادی خواهان به نام ِ این دوره است . صراحت لهجه ، حسن نیت و فداکاری های او را می توان پاس داشت و بر وطن خواهی اش و تلاش دردناکش برای سربلندی ایران آفرین ها گفت . به شهادت ” مجموعه آثار قلمی ” اش ، از معدود کسانی است که در ان دوره ی بحرانی تاریخ ما ، که شور ویرانگر جایگزین شعور سازنده می شد ، از تعادل باز نیاستاد و با شهامت و بردباری حرف هایش را زد » . پایان نقل قول
اولآ ـ انگیزه ی دکترآجودانی ـ در پرداختن به ثقه الاسلام ـ کند و کاو در ریشه های فکری نهضت مشروطه ایران است ، نه « خاطره نویسی » و شرح وقایع تاریخی .
ثانیأ ـ آن جا که آقای آجودانی از « وطن خواهی و تلاش دردناک [ ثقه الاسلام ] برای سر بلندی ایران » و « فداکاری » اش می گوید ، نه تنها به « واکنش [ او ] در برابر ستم های بی پایان » اجنبی نظر دارد ، بلکه حکایت کشته شدن ثقه الاسلام ـ در روزعاشورا ( 10 دی ماه 1290 شمسی ) توسط قزاق های روس ـ را نیز تداعی می کند .
برای آن که ، درک ملموسی از « با شهامت و برد باری حرف زدن» و « از تعادل باز نیاستادن ِ » ثقه الاسلام داشته باشیم ، چند نمونه از واکنش های « قلمی و قدمی » او را ( در مقابل « افراط و تفریط ها » های جریان مشروطه خواهی تبریز) را ، پیش رو قرار می دهم . این نمونه ها ، از میان نامه هایی انتخاب شد که ثقه الاسلام ـ در شرح و بررسی جریانات مشروطه خواهی تبریز ـ برای صادق مستشارالدوله ، یکی از دوازده وکیل آذربایجان در مجلس اول ارسال کرد . این نامه ها ، درجریان مشروطه ی اول و پیش از یورش قزاق های محمدعلی شاهی ، به مجلس قلمی شد .
*** « از جمله مذاکرات که در روز دو شنبه شد . موقوف بودن روزنامه جات بود . آقایان [ علما ] گفتند روزنامه ها باید به کلی موقوف شود . بنده گفتم فصول مضره و مخالف اسلام باید منع شود. واِلا منع مطلق روزنامه علتی ندارد . گفتند هتک حرمت می نمایند و غیبت می کنند . گفتم اگر اسم ببرند یا طوری باشد که طرف خطاب معلوم باشد هتک حرمت است . والا عمومات گفتن و نصایح عامه نوشتن چه ضرر دارد . قدری هم بنده به روزنامه ی انجمن ایراد کردم که مذاکره ی نزاع باقلا فروش با لبوفروش را درج کردن چه حاصلی دارد . وانگهی ، اصول ” انارشیست “ خیلی رواج پیداکرده و اغنیا را بالتمام مضمحل می نمایند و دلزده کرده اند . خود ستایی غلط است ولی سایرین هم البته عرض کردند که اگر مقاومت های بنده و نطق های مفصل بنده نبود روز دوشنبه کار خراب می شد و رشته از هم پاشیده می شد … » 18
*** ـ « وضع ما نه دیدنی است و نه شنیدنی .انسان در حَرَج شدید . اسلحه خانه ی همایونی را توقیف کردند . قونسول پروتست کرد . روز یکشنبه 16 ماه در انجمن مجلسی ترتیب شد . اشخاص حاضر قول دادند که رد شود. کاغذی در این باب نوشته شد اعضاء مهر کردند . در آخر حاج محمد جعفر آقا بلند شد ، گفت که ملت این اسلحه را به شما سپرده جواب آن ها چیست . بنده دلتگ شدم گفتم ما باید از دست دولت بگیریم [ دست دولت را بگیریم ] و او را تقویت نماییم نه این که به شئونات خاص او تعرض کنیم . آن مجلس منقضی شد . وقت عصر اجماع کرده باز ” هایهو ” کرده بودند . کار به فردا رسید . ندادند که ندادند ….» ( 19)
*** ـ « حرف های تولستوی روسی در مملکت روسیه که صد مرتبه از ایران مقنن تر است و جای نسبت هم نیست شاید موقعی داشته باشد .اما در مملکت ما که هیچ چیز نداریم و تازه می خواهیم درس این عوالم را بخوانیم گفتن این حرف ها [ صورت ] خوشی ندارد » . 20
*** ـ « باری مشروطه را عجاله رفته باید انگاشت . تا بعد چه شود . آن قوت و قدرت و هیمنت که در مجلس تبریز بود رفته و کار به دست عوام افتاده است و دائره ی فساد هر روز بیشتر می شود . عاقبت کار به کجا خواهد کشید خدا می داند . عقیده ام همان است … جمعی از آزادی طلبان در خیال ترویج آزادی مطلق هستند ولو با استیلای خارجه . جمعی هم ملت خواه و وطن پرست است اما اسم آن را یاد گرفته . به عقیده ی ناقص بنده همه ی این اقدامات که از عوام به تحریک محرکین خاصی اتفاق می افتد ، تقویت جانب استبداد ، بلکه می توان گفت به تحریک و تدبیر خودشان است » . ( 21)
ه ـ « روز جمعه به انجمن رفتم و خواستم عنوان مطلبی نمایم دیدم از چندین طرف از جانب عوام هجوم عام شد و وکلاء نیز به حال من هستند .هرچه خواستم حرف بزنم دیدم کسی گوش نمی دهد » 22
گرچه می توان با استناد به منابع دست اول تاریخ مشروطه ، از نگاه « متعادل » ثقه الاسلام تبریزی ، چه در حوزه ی نظر و چه در عرصه ی عمل بیش از اینها گفت ، اما برای کوتاه کردن این قصه ی دراز به کتاب « درک شهری از مشروطه » ، نوشته ی آقای رسول جعفریان مراجعه می کنیم .
منتقد محترم حتمأ می داند که آقای رسول جعفریان پژوهشگری است معمم و مورد توجه رهبر جمهوری اسلامی . از این رو ، چسباندن وصله هایی مثل هوادار « دید گاه های راست افراطی نو» و « محافظه کاری انگلیسی » و… ، به او سخت مالیات بر می دارد !
1ـ « شاید هیچ منبعی در باره ی افکار لاابالیگرایانه ی مشروطه ی تبریز ـ در همان مشروطه ی اول و پیش از جنگ داخلی ـ بهتر از نامه های ثقه الاسلام تبریزی ، از علمای مشروطه خواه این شهر که در عین حال با افراط گرایی هم مخالف می بود ، نباشد ». ( 23 )
2 ـ « در زمانی نزدیک به اقدام محمد علی شاه ، در ساقط کردن مشروطه ، اوضاع تبریز چندان که ثقه الاسلام نوشت : ” خدا نیامرزد قاتلین مشروطه را که از روز اول تیغ کشیدند و این بیچاره را کشتند . خیانت های مشروطه طلبان راکتابچه کرده ام و نوشته ام . اگر وقتی حوصله بشود که چاپ بشود خالی از فایده نیست . اما فایده اش چیست ؟ ” » …. ( 24 )
نمونه ی دیگری از بهانه جویی ها و غرض ورزی های منتقد محترم :
رئیس دانا : « در اواخر کتاب ( 437 ) نویسنده یواش یواش همراه با گردش به راست های تقی زاده نسبت به او رام می شود و می نویسد ” از درخشان ترین فصل های کارنامه ی او به تلاش ارجمندی اختصاص خواه یافت که سربلندی ایران را در استقرار جامعه ی قانونی و رشد و گسترش جامعه ی مدنی و دستاوردهای والای دموکراسی جستجو می کرد ” . این از آن جا ناشی می شود که تقی زاده پس از مسافرت به عثمانی و برقراری ارتباط های بعدی با انگلیس اصلاح طلبی خاص و وابسته را محور فعالیت های سیاسی خود قرارداد. آن جا که تقی زاده به آرمان های مشروطه پشت می کند ، می شود محبوب نویسنده ی مشروطه ایرانی » . پایان نقل قول
داوری در مورد زندگی سیاسی پر پیج وخم ومتناقض تقی زاده ، نیازمند بحث و بررسی دراز دامن است . از این رو ، ادعاهای جدید منتقد محترم ، مبنی بر « مسافرت تقی زاده به عثمانی و برقراری ارتباط های بعدی با انگلیس و اصلاح طلبی خاص وابسته » ! را در کنار دیگر احکام بدون سند ایشان می گذارم ومی گذرم .
اما ، در نادرستی فرمایش آقای منتقد ، همین قدر بگویم ، که داوری مثبت آقای آجودانی ، در مورد تقی زاده را ، نه تنها در « اواخر کتاب ودر صفحه ی 437 » ، بلکه ، در همان صفحات آغازین ِ کتاب مشروطه ی ایرانی می توان دید . این داوری مثبت ، مربوط به زمانی است که تقی زاده هنوز مجبور به اخراج از کشور نشده است ، تا بنا به ادعای آقای رئیس دانا ، به عثمانی برود و با انگلیسی ها تماس بگیرد و به مشروطه پشت کند و آن گاه بشود محبوب آقای آجودانی !!
دکتر آجودانی در صفحه ی 25 کتاب مشروطه ی ایرانی ، در رد نگاه و نظر منفی فریدون آدمیت ، نسبت به تقی زاده می نویسد :
« با این همه بی انصافی است که نام مشروطه خواه برجسته ای چون تقی زاده را جزو افراطیون ذکر کرد و نوشت کسانی چون او خدمتی به دموکراسی و آزادی نکرده اند » .
و در جای دیگر می گوید :
« این که امروز بخواهیم با بزرگ کردن اشتباهات سیاسی تقی زاده در دوره ی مشروطه ( کارنامه ی سیاسی او در دوره ی پهلوی مورد بحث ما نیست ) ، او را بانی انحطاط مجلس و مانع اصلی رشد دموکراسی پارلمانی در ایران قلم دهیم و کارنامه ای پر از تزویر وریا برای او دست و پا کنیم ، مشکلی را حل نمی کند … مشکل تقی زاده ها با بهبهانی ها ، مشکل تاریخی جریان های روشنفکری غیر مذهبی در معنای عرف گرای آن با جریان های روشنفکری مذهبی یا نیمه مذهبی جامعه ی ما بوده است » . (25 )
پیشتر گفتم که « هنربزرگ» آقای رئیس دانا ، در این نقد ، « تحریف » و« تفسیر به رأی » و « مصادره ی به مطلوب » گزاره های مربوط به بحث های جاری در کتاب مشروطه ی ایرانی و در نهایت « پرونده سازی » است . منتقد محترم ، در این جا هم ـ عالمأ و عامدآ ـ گزاره ای را از دل بحث جدا می کند . آنگاه با « تفسیر به رأی ِ» آن گزاره می کوشد ، « پرونده ی ِ ! » دکتر آجودانی و کتاب مشروطه ی ایرانی را سنگین تر کند . در این جا ، چند سطر آغازین متنی را که آقای رئیس دانا ( در جهت اثبات مدعایش ) در گزاره ی خود حذف کرده است ، برای داوری خواننده میآورم : « سید حسن تقی زاده که هم در مجلس اول و هم در بخشی از مجلس دوم ، تلاش بزرگی را برای استقرار قوانین عرفی و محدود کردن مداخلات روحانیون ، رهبری می کرد ، این زمان رهبری پارلمانی حزب دموکرات را در دست داشت . گرچه « مشروطه ی ایرانی » تاب پاره ای از تندروی های او را نداشت ، اما نمی توان از نقش پر اهمیت در ایجاد استقرار جامعه ی قانونی و ومدنی در ایران چشم پوشید یا کارنامه ی مخالفان او را از اشتباه مبرا دانست … » ( 26)
مورد دیگر از ادعای های منتقد محترم : رئیس دانا : « نویسنده ی کتاب مشروطه ی ایرانی می خواست مشروطه یک سره توسط مصلحان روشنفکر و سراپا دل داده و ناب ، سره به آئین محافظه کاری ، و تا حد ممکن نه لیبرالی فرهنگ و سنت دموکراسی غرب اختراع می شد . سی و هفت سال پیش از مشروطه یوسف خان مستشارالدوله رساله ی معروفی به نام یک کلمه ( منظور همان ” قانون ” است ) نوشت و در آن رساله بر آن بود که تنها راه نجات ایران در ” یک کلمه ” یعنی ، قانون خلاصه می شود . مستشارالدوله نیت داشت که اصول دموکراسی اولیه ی اروپایی و اعلامیه ی حقوق بشر و میراث های انقلاب را به نوعی در موازین اسلام یک جا بگنجاند یعنی تحولی در سنت جاگیر شده ی اجتماع ایران ایجاد کند .انگیزه ی این نویسنده از آگاهی های اجتماعی به ویژه از تجربه های امیر کبیر ناشی می شد … نویسنده [ آجودانی ] به مستشارالدوله نقد می کند که او می خواسته است به اندیشه ی قانون خواهی و برپایی عدلیه در ایران دست بزند تا اکسیر را بجوید . در حالی که مستشارالدوله یکی از پیشگامان جنبش فکری و نو جویی در ایران خواست هایی را مطرح کرده بود که از درون آن اولین تکانه های اجتماعی بیرون می آمد . و تازه مگر این مستشارالدوله همان را نمی خواست که تقی زاده 50 سال بعد گفت ، شد محبوب نویسنده ! بله تفاوت در در دلبستگی و بیش [ ؟!] اندیشی محافظه کاری انگلیسی است » . پایان نقل قول
ابتدا ـ محض آگاهی خواننده ـ بخشی از بحث آقای آجودانی را ( که گزاره ی آشفته و مغلوط آقای رئیس دانا ، در پیوند با آن نوشته شده است ) نقل می کنم . آن گاه به فرمایشات متین ! آقای منتقد می پردازم :
مستشارالدوله « دو سالی پیش از اتمام ِ ” یک کلمه ” در نامه ی … [ دیگری به آخوند زاده ] می نویسد که مشغول ” کار بزرگی [ است ] که منافع دولتی و ملتی آن زیادتر از وضع الفبا ست ” و اظهار امیدواری می کند که اگر ” سعادت یاری کند ” و ” اهتمامات ” او و همکارانش مؤثر افتد ” بهترین نعمات ” نصیب هموطنانش خواهد شد . ظاهرأ منظور مستشارالدوله از این ” کار بزرگ ” ، همان مساله تطبیق اصول اعلام شده در اعلامیه ی حقوق بشر با موازین شرع بود .این اصول در قانون اساسی ( کنستی توسیون ) فرانسه هم گنجانیده شده بود. مستشارالدوله می اندیشید با دامن زدن به اندیشه قانون خواهی و برپایی ” عدلیه ” در ایران ، به اکسیر رهایی دست خواهد یافت … او با چنین نیتی ” یک کلمه ” را منتشر کرد . همه ی آن اصول اعلامیه ی حقوق بشر را که در قانون اساسی فرانسه هم درج شده بود ترجمه و با آیات و احادیث مستند کرده تا بگوید اساس و اصول این قوانین با اسلام تناقض و تخالف ندارد . در همان رساله در باره ی آن اصول برخلاف دانش و اعتقاداتش نوشت : ” بعد از تدقیق و تعمق ، همه ی آن ها را به مصداق لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین با قرآن مجید تطبیق نمودم » پایان نقل قول ( 27 )
اولأ ـ کجای بحث مربوط به مستشارالدوله حاکی از آن است که « [ آجودانی ] می خواست مشروطه یک سره توسط مصلحان روشنفکر و سراپا دل داده و ناب ، سره به آئین محافظه کاری ، و تا حد ممکن نه لیبرالی فرهنگ و سنت دموکراسی غرب اختراع می شد » ؟ ! آن چه ( به قول آقای منتقد ) « تقی زاده در 50 سال بعد گفت » چه ربطی به بحث مربوط به «مستشارالدوله » در کتاب مشروطه ی ایرانی دارد ؟!
ثانیأ ـ مشکل تنها این نیست که آقای منتقد ـ به دلیل میل مفرط به عیب جویی ـ انگیزه ی دکتر آجودانی را ـ در نقد ” رساله ی یک کلمه ” ـ از خواننده مخفی می کند . مشکل آن جا است که آقای رئیس دانا ، در بازگویی موضوعات مطروحه در کتاب « مشروطه ی ایرانی » به « جعل » و « تحریف » دست می زند و ـ آگاهانه ـ خواننده را گمراه می کند .
در اغاز ( با خواندن سطوری از نامه ی مستشارالدوله ، به میرزا فتحعلی آخوندزاده ) با انگیزه ی مستشارالدوله ، در نوشتن رساله ی « یک کلمه » آشنا می شویم ؛ آنگاه ( در کلیات ) علل ناکامی ها ، ابهامات و تناقضات نهضت مشروطه خواهی ایران را ـ از نگاه ونظر آجودانی ـ مرور می کنیم .
پیشتر گفته باشم که مستشارالدوله ، در آغاز قصد داشت که رساله ی ” یک کلمه ” را با نام ” روح الاسلام ” منتشر کند .
مستشار الدوله : « کتاب ” روح الاسلام ” ، انشاء الله تا دو ماه [ دیگر] تمام می شود …خوب نسخه است . یعنی [ در مورد ] جمیع اسباب ترقی و سیولیزاسیون ، از قرآن مجید و احادیثِ صحیح ، آیات و براهین پیداکردم که دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است …بعد از تدقیق و تعمق ، همه ی آن ها [ اصول اعلامیه ی حقوق بشر، مندرج در قانون اساسی فرانسه] را به مصداق لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین ، با قرآن مجید مطابق یافتم » . ( 28 )
آجودانی براین باور است که ، قاطبه ی « روشنفکران عرفگرا، لامذهب و درس خواندگان فرنگ ، از مدافعان لیبرالیسم غربی چون مستشارالدوله، ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی گرفته ، تا جریان های معروف به سوسیال دموکرات و چپ ایران »، در کارآن بودند که ، با توجیه شرعی اصول مشروطیت، امکان طرح و بررسی و نشرآن ها و نتیجتاَ زمینه عمومی برای پذیرش مدنیت غربی فراهم آید . در این میان، میرزا فتحعلی آخوند زاده استثنایی براین قاعده است ، که « بر سر اصول خود اهل مماشات نبود». او نه تنها درشیوه ی اخذ قوانین مشروطیت وتطبیق دادن آن ها با آیات و احادیث، با امثال مستشارالدوله ها مخالفت داشت ، بلکه ـ با این استدلال که روح آن قوانین و اندیشه های مستتر در آن با اساس شرع مخالف است ـ شیوه ی عمل آن روشنفکران را مایه ی گمراهی و« تقلیل» آن مفاهیم می دانست . به تعبیر دکتر آجودانی ، اگر در میان جریان روشنفکری عرفگرا ، آخوند زاده از دست زدن به چنین خطای فاحشی اجتناب کرد ، از جناح روحانیون ، شیخ فضل الله نوری ، شاخص ترین چهره ای بود که در مورد « مشروطه ایرانی» ، دچار توهم نشد . لوایح او مستند ترین سند تناقض بین «مشروطه ایرانی» و « شرع نبی» است . «اگر صدای آخوندزاده حتی در جرگه جریان های روشنفکری ایران درست شنیده نشد، اما صدای شیخ فضل الله [ گر چه دیر، ولی] شنیده شد و … به بد ترین شکل خفه شد» .
دکتر آجودانی ، یکی از مهمترین دلایل ناکامی روشنفکران و طلایه داران نهضت مشروطیت ایران ( در حرکت تجدد طلبانه ی شان ) را تکاپو در تبیین و توجیه مبانی « مشروطیت »، با استناد به ضوابط شرعی و فقهی می داند؛ چرا که مشروطیت ـ ماهیتاَ ـ در « جدایی کامل دین از سیاست … و جایگزین شدن قوانین زمینی … به جای قوانین الهی و فقهی» معنی پیدا می کند . اما ، به باور آقای آجودانی ، « فقط روشنفکران عرفگرا نبودند که در ایجاد این توهم ، یعنی جایگزین کردن امری دیانتی به جای امری ماهیتاَ دنیایی و غیر دینی ، صادقانه عمل نکردند، بلکه برخی روحانیون مشروطه خواه هم [ البته با تأخیر ] آگاهانه با آنان همسوی شدند .
رئیس دانا : نویسنده [ آجودانی ] هر جا پای تلفیق نو آوری با موازین شرع به میان می آید به خودش می آید که همین امر نقطه ی انحراف در مشروطه بوده و آن را ایرانی کرده است . اما او ریشه این استدلال خود را که تمایل سیاسی ـ ایدئولوژیک او وخصلت راست پارانویی [ !!] است پنهان می کند . او کاملأ غافل است که در تجربه ی همه ی جهان حتا تجربه ی پروتستانیسم [ پروتستانتیسم ] ، به ویژه تجربه های ژاپن ، روسیه ، هند ، و جز آن تحول سخت در آمیزه ی های نوآوری و سنت بروز کرده ( کاری ندارم که حقأ چرا باید حذف همه ی سنت ها به نفع محافظه کاری انگلیس امری مترقی باشد ؟ ) .» پایان نقل قول
اولأ ـ در هیج جای کتاب مشروطه ی ایرانی بحث بر سر « تلفیق نوآوری با موازین شرع » نیست ، تا آقای آجودانی آن را « نقطه ی انحراف در مشروطه » و عامل « ایرانی » بودن آن بداند . به تکرار بگویم که بحث آقای آجودانی ، بر سر همان « تقلیل » دادن ها و توجیه شرعی اصول مشروطیت است ، که پیشتر در نگاهی کلی به آن پرداختم .
ثانیأ ـ « خصلت پارانویی » زیبنده ی کسی است که ـ بی هیچ شرمساری ـ برای دیگران پرونده سازی می کند . ثالثأ ـ این فرمایش آقای منتقد ـ که « تجربه های ژاپن ، روسیه ، هند ، و جز آن تحول سخت در آمیزه ی های نوآوری و سنت بروز کرده » است ، نه تنها کلی گویی است ، بلکه هیچ ربطی به کتاب مشروطه ی ایرانی ندارد . رابعأ ـ آجودانی ، در کجای کتاب مشروطه ی ایرانی به بحثِ « سنت و نوآوری » پرداخته است ، تا به « حذف همه سنت » رأی بدهد و آن را « امری مترقی به نفع محافظ کاری انگلیس [!!] بداند ؟
بپردازیم به دنباله ی افاضات عالمانه و نقادانه ی ! آقای منتقد :
رئیس دانا : « البته خواست های مستشارالدوله به خواست های عمومی تری تبدیل و راه کارهای عملی آن پیدا می شود . این که بخشی از روحانیت به جنبش مشروطیت می پیوندد و بخشی چون شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه می ماند ، مصداق تحول تاریخی در نظام اجتماعی است . ساختار یک نظام به همین شکل متحول می شود . نویسنده خود ثقه الاسلام تبریزی را در میان روحانیون مشروطه خواه می ستاید . آیا ثقه الاسلام ها از اسلام روی بر تافته بودند ؟ » . پایان نقل قول
پس از کسب فیض از گزیده گویی عالمانه و انکشاف تاریخی ! آقای منتقد در مورد « تحول تاریخی در نظام اجتماعی »! از ایشان می پرسم : دکتر آجودانی، در کجای کتاب « مشروطه ی ایرانی » ، روحانیت مشروطه خواه را به رویگردانی از « اسلام » منتسب کرده بود تا شما روشنفکر ِ سوسیالیست ـ در دفاع از اسلام ـ به ضرورت ِ اثبات نادرستی آن از ثقه الاسلام شاهد بیاورید؟ آقای منتقد گمان نمی کند که اگر تیتر مقاله اش را « مشروطه ی ایرانی : کتابی کفر آمیز » می گداشت ، آسان تر به مقصود می رسید؟
به مورد دیگری از نقد آقای رئیس دانا بپردازیم :
رئیس دانا : « در نوشته ی آجودانی ، اساسأ آدمیت که زندگی نامه ی ملکم خان را به رشته ی تحریر دراورده تصویراغراق آمیز به دست داده و باعث گمراهی فراوان و برداشت های معاصران شده است . این که آدمیت ، امساک و پول دوستی ملکم را تنها ایراد اساسی به شخصیت او می داند قبول نیست بلکه انگار درست می گوید که ملکم خان روشنفکری دو رو ، ریاکار ، خودپرست و سطحی بوده است . چرا؟ چون او به تمام و کمال سرسپرده ی آئین انگلیسی برای تحول نشده بود .» پایان نقل قول
یکی از ویژگی های کتاب مشروطه ی ایرانی ، بازخوانی تاریخ مشروطه ، از طریق نقد پژوهشگران تاریخ معاصرایران است ؛ به این معنی که ، محققین بسیاری ، از جمله دکتر فریدون آدمیت ، حامد الگار، جلال آل احمد، احسان طبری ، اسماعیل رائین و… مورد نقد انتقادی قرار می گیرند و بد فهمی ها، سهل انگاری ها و خطاهای ـ گاه فاجعه بارشان ـ در نقد تاریخ معاصر ایران بازشناخته می شود . از جمله ی این « سهل انگاری » های پژوهشی ، تصویر ناتمام ، مخدوش و گمراه کننده ای است که از « ملکم خان ناظم الدوله » ارائه شده است . آجودانی ، پیش از 80 صفحه از کتاب مشروطه ی ایرانی را به ملکم خان اختصاص می دهد ، تا از این رهگذر ، نه تنها برخی از خطا های جدی ِ تاریخی محققینی مثل آدمیت و حامد الگار و … را ( با ارائه ی سند و مدرک ) تصحیح کند ، بلکه چهره ای نزدیک به واقع از ملکم خان به دست دهد . پیش از آنکه ، شکل تحریف نشده ی عبارت منقول آقای منتقد را پیش روی قرار دهم ، خوانندگان محترم را در جریان بخشی از اهداف آجودانی ، در پرداختن به ملکم خان قرارمی دهم .
آجودانی ، در خطوط آغازین بحث مربوط به میرزا ملکم خان ( ص 281) می گوید ، « میرزا ملکم خان ناظم الدوله یکی از سرشناس ترین روشنفکران سیاسی این دوره است که … در پیشبرد ” فکر قانون خواهی ” در ایران تأثیر به سزایی داشته است » . آن گاه ، با اشاره به کتاب ها و رسالاتی که مخالفان و مدافعان ملکم ، در باره ی شیوه ی تفکر ، زندگی سیاسی و اجتماعی و نقش او، در تحولات دوره مشروطیت تحریر کرده اند ، می گوید ، « بر اساس دیدگاه های متفاوت و به شیوه ی معمول ِ ما ، در سیاه و سفید دیدن قضایا ، گروهی [ ملکم خان] را خاثن و گروهی خادم ، بعضی او را متفکرو آزادی خواه و وطن پرست و عده ای او را شارلاتان ، دو رو ، مخرب ، ریاکار و بی مایه قلم داده اند» .
آقای آجودانی ـ از میان نوشته هایی که به ملکم خان پرداخته اند ـ دو کتا ب ، یکی « فکر آزادی» ، از فریدون آدمیت و دومی ، « میرزا ملکم خان » از حامد الگار ( محققق انگلیسی ـ آمریکایی) را ( که با دو نگاه متخالف ، به ملکم خان می پردازند ) برای بررسی انتخاب می کند . می گوید ،« تصویری که آدمیت ، در [ کتاب ِ ] فکر آزادی از ملکم خان ارائه داده است ، تصویری کم و بیش پذیرفته شده است که بیشتر روشنفکران ایرانی ، بر اساس نوشته ی آدمیت از ملکم شناحته اند و بر پایه و اساس این شناخت ، در باره ی او داوری کرده اند …این تصویر [ از ملکم خان ] ، تصویر روشنفکری است نوگرا، متفکر ِ آزادی خواه و مدافع مدنیت جدید غربی . روشنفکری که در تلاش خود، جز استقرار مدنیت جدید، دموکراسی و حکومت ملی ، هدفی دیگر نداشته است و جز ” امساک و پول دوستی ” ایرادی اساسی بر شخصیت و اعمال او نمی توان یافت … ». 29
آجودانی ، آنگاه به داوری « حامد الگار » ، در مورد « ملکم خان » می پردازد ، تا نمونه ای از « سیاه دیدن » را در برابر « سفید دیدن ِ » آدمیت نشان دهد :
آجودانی : « الگار ، بر خلاف آدمیت سعی کرده است با نقد کارنامه زندگی اجتماعی ، سیاسی و فکری ملکم نشان دهد که او روشنفکری دو رو ، فرصت طلب ، ریاکار، خود پرست و بسیار سطحی بوده است که به اغراض و منافع شخصی و حقیر خود ، لباس ترقی خواهی و وطن دوستی می پوشاند . نکته ی با اهمیتی که در نقد ِ الگار مطرح بحث شده است ، این است که ملکم در عین بی اعتقادی ، اما آگاهانه با یکسان جلوه دادن ارزش های اسلامی با دموکراسی غربی ، موجب تشتت و سردرگمی جامعه ی ایران شده است … » . ( 30 )
همان گونه که می بینیم ، آن چه که ـ در بالا ـ ازقلم دکتر آجودانی ، در مورد ملکم خان نوشته شد ، بازنویسی داوری « آدمیت » و « حامد الگار »، در مورد ملکم است ؛ نه آن گونه که « منتقد» محترم ، به طعن و کنایه به دکتر آجودانی نسبت می دهد. اما ، نکته ی مهمتر، به دو خط آغازین گزاره آقای رئیس دانا مربوط می شود ، که ایشان مطابق شیوه ی مرضیه ی خود ، از دل بحثی گسترده بیرون کشید ، تا آن را حجتی بر بی اعتباری کتاب مشروطه ی ایرانی کند !
پیشتر گفتم که یکی از ویژگی های کتاب مشروطه ی ایرانی ، بازخوانی تاریخ مشروطه ، از طریق نقد پژوهشگران تاریخ معاصرایران است . یکی از مهمترین ِ پژوهشگران تاریخ معاصر ایران ، فریدون آدمیت است ، که کار سترگ و رشک بر انگیزش در زمینه ی تاریخ مشروطه ی ایران ، برای بسیاری از پژوهشگران ، همچون کلام مقدس ، چون و چرا بر نمی دارد !
در کتاب مشروطه ی ایرانی است که ، شمار قابل توجهی از آراء و نظرات دکترآدمیت ، مورد بازنگری قرار می گیرد و خطاهای تاریخی اش ـ چه به لحاظ خوانش متون و چه از نظر داوری های تاریخ ـ تصحیح می شود . پیش از ادامه این بحث ، چند مورد از نگاه و نظر مثبت آجودانی را ، در مورد آدمیت پیش رو قرار می دهم تا دریابیم که تلاش پژوهشگرانه ی اجودانی ، به معنای پایین کشیدن آدمیت از جایگاه به حقش ، در نقد تاریخ معیار ایران نیست :
آجودانی : « آدمیت در کتاب ارزنده ی [ اندیشه های میرزا فتحعلی آخوند زاده » ] نامه ها و انتقادات و نقد و نظرهای [ آحوند زاده ] را به دقت مورد بررسی قرارداده است » ص 43
آجودانی : « آدمیت در ” مجلس اول و بحران آزادی این موضوع را به دقت بررسیده است » . ( 31 )
آجودانی : « آدمیت این اسناد و شواهد را در نوشته های خود به دقت بررسیده است » . ( 32)
آجودانی : « همانگونه که تحقیق ارزنده ی آدمیت نشان می دهد … » . ( 33)
اما ، آجودانی ـ به رغم این همه ـ مرعوب نام و نشان « آدمیت » نمی شود و داوری تاریخی او را « وحی منزل » ارزیانی نمی کند . این است که ، چونان پژوهشگری جدی و
تیزبین ، خطاهای تاریخی « آدمیت » را ، از لا به لای حجم سرگیجه آور نوشته های او بیرون می کشد و خواننده را از این همه وسواس ، دقت و وجدان بالای پژوهشی به حیرت وا می دارد . در این جا ، به یکی از خطاهای « آدمیت » در خوانش متون تاریخی اشاره می کنم و آن گاه به موضوع مورد گفتگو می پردازم .
آجودانی ، در صفحه ی 246 کتاب مشروطه ی ایرانی ، پس از پرداختن به موردی از « بدخوانی متون » تاریخی ( که ازآن به « خارج خوانی» و « ناهمزمان خوانی » تعبیر می کند ) به یکی از اشتباهات آدمیت ( در خوانش متون تاریخی ) می پردازد و می گوید :
«گرچه ممکن است که اشتباه خواندن یک کلمه یا عبارت و اصطلاحی نیز به نتیجه گیری های غلط و ناروا منجر شود آما « ناهمزمانی خوانی » مقوله ی دیگری است». آنگاه، در پانوشت کتاب مشروطه ایرانی ، در اشاره به یکی از این « اشتباه خواندن ها » ، می گوید :
« یکی از نمونه های بارز این نوع اشتباه خواندن کلمات ، ترکیبات و مصطلحات ، نمونه ای است که در کتاب فریدون آدمیت ، « اندیشه ی ترقی و حکومت قانون عصر قاجار» ، رخ داده است . قصدم از طرح این نمونه ، بی ارج کردن کار آدمیت نیست . ارزش و اعتبار نوشته های پر اهمیت او بر کسی که با تاریخ این دوره سر و کار دارد پوشیده نیست » . ( 34)
آجودانی ، آن گاه بخش نسبتأ بلندی از صفحات 292 و 293 کتاب « اندیشه ی ترقی و حکومت قانون عصر قاجار» را پیش رو قرار می دهد که ، آدمیت در آن ، « صف نعال » را ، به صورت « صنف نعال » ، به معنی « صنف نعلبندان » خوانده و بر اساس این اشتباه خوانی ، به نتیجه ی تاریخی نادرست رسید ه است .
آجودانی ، پس از بازنویسی دریافت ِ تاریخی ِ نادرست ِ آدمیت می نویسد :
« اما واقعیت این است که آدمیت عبارت را غلط خوانده است و اشتباه دریافته است . « صنف نعال » یک اشتباه فاحش و آشکار است و چنین چیزی در دستخط شاه نیامده است . صحیح آن « صف نعال » است به معنی کفش کن و پایین ترین قسمت مجلس که قاعدتآ افراد کم اهمیت تر در آن جا می نشستند . صدر مجلس به بزرگان اختصاص داشت . منظور شاه این بود که همه ی اعضای مجلس شورای کبیر ، چه بلند پایگان و چه دون پایگان ، در ابراز عقیده آرادند … » ( 35 )
این مقدمه ی بلند را از این رو آورده ام تا ، برخلاف آقای منتقد « حکم بی سند » صادرنکرده باشم .
بپردازم به فرمایش آقای منتقد ، در آخرین گزاره ای که از ایشان نقل شد .
دکتر آدمیت ، تعبیرمعروفی از ملکم خان دارد ، که ( همان گونه که دکتر آجودانی ، به درستی می گوید ) سبب ساز بسیاری از سوء تفاهمات ِ تاریخی شده است .
آدمیت می گوید : «در تاریخ نشر مدنیت غربی در ایران ، ملکم پیشرواصلی و مبتکر واقعی ” اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی ” است . در واقع فلسفه ی عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در مقابل تمدن اروپا بود » . ( 36 )
حال ببینیم، که خطای تاریخ برزگ آدمیت در کجاست :
آجودانی : « تصویر اغراق آمیزی که آدمیت از اخذ تمدن غربی در تفکر ملکم ، ارائه داده است ، باعث بسیاری از گمراهی ها در برداشت های معاصران ما شده است . آن آئین تمدن غربی که از دید ملکم می بایست به عینه اخذ می شد و تصرفی در آن نمی شد ، آئین حکمرانی ، قانون و نظم دولت بود که او از آن به اصل آیین تمدن غرب یاد می کرد . ملکم در مراحل اولیه ی زندگی [ فکری ] اش و در دوره ای کوتاه ، معتقد بودکه اخذ قانون دیوان یا دولت ، باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد . اما مقصود او از اخذ قانون این حکمرانی ، بدون هیچ تصرفی ، این نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی ، فی المثل همه ی شیوه ها و اصول اجتماعی و طرز زندگی مردم آن ها را هم باید اخذ کرد .ملکم در کار خود هدف سیاسی داشت و بر آن بود که همان گونه که بسیاری از مظاهر مادی تمدن غربی ،مثل ماشین ، تلگراف ، عکاسی و… را به عینه اخذ می کنیم ، باید شیوه ی حکومت و نظم دولت و شیوه ی قانون گذاری را هم به عینه و بدون تصرف اخذ کنیم … جالب این است که اصول حکمرانی با قوانین دولتی که او [ ملکم خان ] در آن مرحله پیشنهاد می کرد و مورد نظر داشت ، بیشتر مربوط می شد به حکومت قانونی و نوعی دولت منتظم و از مفهوم دولت ملی و مجلس شورای ملی و پارلمان ، فاصله ی جدی داشت … اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی [ به عبارت دیگر ] حکمی که آدمیت از قول ملکم بر سر زبان ها انداخت ، چنان در جامعه ی روشنفکری ایران جا باز کردکه همچنان اساس و ملاک داوری های ما در باره ی تاریخ تجدد در ایران است » . ( 37)
همین داوری نادرست ِ آدمیت ، بعد ها توسط زنده یاد جلال آل احمد و از طریق کتاب غربزدگی او ، در جامعه ی روشنفکری آن سال ها جا می افتد و سوء تفاهمات رقت باری را موجب می شود . آل احمد در کتاب غربزدگی می نویسد :
« … دیگر غربزدگی های صدر اول مشروطیت از زبان ملکم خان و طالبوف و دیگران … و تا آن جا که صاحب این قلم می بیند ، این حضرات ” مونتسکیو ” های وطنی هر کدام از یک سوی بام افتادند … همگی به این بیراهه افتادند که پس اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی » . ( 38 )
آل احمد ، آنگاه « در حاشیه ی کتابش ، در باره ی همین جمله ، یعنی ” اخذ تمدن فرنگی بدون دخالت ایرانی ” چنین می نویسد : « عین جمله ی ملکم است از مجموعه ی آثارش ، چاپ طباطبایی … و نیز مراجعه کنید به فکر آزادی از فریدون آدمیت » . ( 39 )
« نویسنده ی ” غربزدگی ” و ” در خدمت و خیانت روشنفکران ” آن اندازه بی همت بود که حتی به خود زحمت نداد در باره ی موضوعی که آن همه مورد علاقه اش بود ، یک بار نوشته های ملکم و روزنامه ی قانون را دقیق بخواند ، و این همه بد و بیراه نثار کسی نکند که معلم راستین و رهبر پیشگام ِ اندیشه های خود ِ او بود و همانگونه عمل کرده بود که آل احمد عمل کرد . با این تفاوت که اگر ملکم در میان روشنفکران عصر قاجار و دوره ی نهضت مشروطیت ، به نوعی آل احمد زمان ِِ خود بود ، لا اقل می دانست که کیست و چه می کند … آل احمد نمی دانست که سال ها پیش از بازرگان و طالقانی … روشنفکرانی که به عقیده ی او ” جاده صاف کن های غربزدگی ” بودند ( در صفحات روزنامه ی قانون ) از ” ریاست مجتهدین ” ، تشکیل ” مجلس علما ” ، فقها و ” مجتهدین ” ، ” یا مجلسی که « به دستیاری ملا ها ” ، ” حدود سلطنت و حقوق رعیت ” را ” موافق شریعت ” تعیین کند ، به انحای مختلف و به اشکال گوناگون سخن گفته بودند . دقیق و بی ابهام هم سخن گفته بودند . و راه حل شورایی برای انتخاب مجتهد ِ اعلم و افضل و اعدل هم داده بودند . بهتر از آن چه که آل احمد به عنوان طرح ِ ” شورای اجتهاد ” شنیده یا خوانده بود » ( 40 )
گفتم که آقای رئیس دانا ، به جای نقد کتاب « مشروطه ی ایرانی » ، در کار « تحریف » ، « جعل » تخطئه » است . نمونه ی دیگری پیش رو قرار می دهم :
رئیس دانا : « قسمت هایی از [ بخش اول کتاب ] جعلی و نادرست است . مانند ارتباط دادن زورکی و ذهنی ولایت فقیه به تصوف و رابطه ی مریدی و مرادی ـ که با فراموش کردن تعارض ها و سازش های نیروهای اجتماعی در مسیر تاریخ تکه دوزی شده است » . پایان نقل قول
« ارتباط دادن زورکی » ، معنی اش همان کاری است که محقق محترم می کند . در کجای دنیا رسم است که حاصل سالیان دراز تأملات محققی را، بدون ورود کارشناسانه در بحث ، با یک جمله ی « من حکم می کنم » ، جعلی و نادرست خواند .
آقای منتقد به خطا گمان برده اند که عبارت غلط اندار « فراموش کردن تعارض ها و سازش های نیروهای اجتماعی در مسیر تاریخ » ـ که به جای استدلال چاشنی « حکم » شان شده است ـ منِ ِ خواننده را مرعوب می کند .
در این جا می کوشم فشرده ای از دریافت ها و تأملات آقای آجودانی را در رد یابی پیش زمینه های نظریه ی ولایت فقیه در معرض نظر خواننده قراردهم ، تا خود قضاوت کند :
دکتر آجودانی در روند بحثی کشاف و تفحصی همه سویه و عمیق ـ در متون عرفانی و فقهی ـ خاستگاه نظریه « ولایت فقیه » را ، تصوف متشرعانه و عابدانه ایرانی ارزیابی می کند . نویسنده، بحث «حکومت» در اسلام را، با بررسی نگاه متفاوت اهل سنت و شیعه به « رهبری سیاسی و دینی» می آغازد . می گوید : در دوره پیغمبر اسلام و…خلفای راشدین، « رهبری سیاسی از رهبری دینی جدا نبوده است» . اگر « صلاحیت دینی پیغمبر» ـ برای حکومت بر مسلمین ـ به « اعتبار وحی و فیض نبوت» بود ، در مورد خلفای راشدین ، این صلاحیت، از حشر و نشر آن ها با پیغمبر اسلام ناشی می شد .
از دید شیعیان، بعد از پیغمبر، صلاحیت دینی برای حکومت ، به امامان شیعه «منحصر و محدود» می شود . زیرا در تلقی شیعه ، « فیض نبوت » تنها در وجود امامان شیعه استمرار می یابد . اما ، در روایت اهل سنت ، دایره نبوت ، بعد از پیغمبر بسته می شود و حکومت بر مسلمین ( به استثنای حکومت خلفای راشدین ،که عصر پیغمبر اسلام را درک کرده اند) دیگر از اعتبار شرعی برخوردار نیست . به عنوان مثال ، به رغم آن که علمای اهل سنت ، اقتدار سیاسی خلفای اموی و عباسی را می پذیرفتند ، اما آنان را فاقد صلاحیت دینی می دانستند . دکتر آجودانی ، با برجسته کردن این واقعیت که « در ایران باستان … شاه [ به واسطه ی بهره داشتن از ] فره ایزدی … مظهر [ هر] دو قدرت سیاسی و دینی بود » ، جمع آمدن رهبری سیاسی و دینی را، در دوازده امام ، تلقی ای «ایرانی» می داند، نه «اسلامی» . بنیاد استدلال نویسنده ، دراین مورد، بر آرای سهروردی است . به خصوص آن وجه ازآراء شیخ اشراق که بین « سنت تفکرعرفان ایرانی [و] … سنت حکمت خسروانی در ایران پیش از اسلام» پیوندی عمیق و بنیادی می بیند و عرفایی مثل « بایزید ، حلاج ، قصاب آملی و ابوالحسن خرقانی… [ را] ادامه دهندگان و میراث داران حکمت خسروانی ایران پیش از اسلام » می داند . آجودانی می گوید، سهروردی ، همرأی علمای شیعه بر این باور است که با رحلت پیامبر اسلام ، « دایره نبوت بسته » نمی شود . اما ـ بر خلاف باور شیعیان ـ « فیض الهی » را نه در ” امامان ” بلکه در ” اولیاء الله ” مستمر می بیند . به عبارت دیگر، سهروردی « ولایت [ را ] ادامه و باطن نبوت » می داند ؛ با این تفاوت که ، در تفکر عرفانی ، « ولایت [به ] معنای فنای در حق و برگزیده شدن به دوستی خدا است » و ربطی به حکومت و رهبری سیاسی ندارد .
« وحدتی که سهروردی بین تصوف و فلسفه ایجاد کرد» ، به رغم دشمنی ریشه دار بین « صوفیه» و « شیعه» ، بعد ها در زبان و بیان « فیلسوفان عارف شیعی مشرب چون سید حیدر آملی» ، به « وحدت تصوف و تشیع» می انجامد .
« همسویی نظری و فلسفی … بین تصوف و تشیع … در باز بودن دایره نبوت و مفهوم ولایت و امامت» ، بعدها ـ در دوره ی قاجار ـ درنگاه و نظر برخی از فقهای شیعه تحولی بنیادی ایجاد کرد و برای اولین بار، در زمان فتحعلی شاه ، ملا احمد نراقی « به استناد نوزده حدیث و پاره ای آیات و اخبار ، صریحاَ در غیبت امام [ زمان ] حق حکومت و کشورداری را از آن فقیه عادل دانست».
دکتر آجودانی ، به دنبال بحثی فنی، دقیق و مبسوط ، برای آن که مختصر و مفید نشان دهد که خاستگاه نظریه « ولایت فقیه » ، تصوف متشرعانه و عابدانه ایرانی است ، می گوید اولاَ ـ مستندات فقهایی چون ملا احمد نراقی ، در توجیه شرعی « ولایت فقیه» ، همان احادیثی است که صوفیان و بخصوص صوفیان متشرع ، اعم از شیعه و سنی در مورد « ولایت» پیران و مشایخ خود به آن ها استناد کرده اند .
ثانیاَ ـ اگر نراقی و مجتهدین هم رأی او « ولایت فقیه» را با « ولایت جامع » ـ که همان جا نشینی پیغمبر است ـ همسنگ ارزیابی می کنند ، صوفیان خانقاهی هم ، پیشتر برای مشایخ خود همان خصوصیت « ولایت جامع » را منظور کرده اند . با این تفاوت که ولایت مشایخ صوفیه ، بر خلاف « ولایت فقیه» ، به کشور داری و حکومت سیاسی مربوط نمی شود و …
عجایب « نقد » آقای رئیس دانا بیش از این ها ست. اما ، برای اجتناب از طولانی تر شدن این نوشته ، تنها به یکی دیگر از داوری های منتقد مجترم ، در مورد کتاب مشروطه ی ایرانی می پردازم ، تا ببینیم که وقتی کفگیر ِ « نقد ِ » عالمانه ی آقای منتقد به ته دیگ خورد ، چگونه بی هیچ پرده پوشی ، عقده ی دل می گشاید .
رئیس دانا : « جواد طباطبایی ، هم اندیش دیگر این نویسنده [آجودانی ] و از دیگر مخالفان سرسخت تحول با اراده ی همگانی می نویسد : ” نخستین ویژگی ان کتاب [ مشروطه ی ایرانی ] رویکرد روش شناختی نویسنده است که آن را از این حیث از دیگر نوشته های مربوط به اندیشه مشروطه و تجدد خواهی ایران متمایز می کند ” .
درست است . این کتاب یکی از گمراه کننده ترین روش شناسی ها را دارد . روش مصادره به مطلوب از طریق تفسیر عقلگرایانه بورژوا ـ لیبرال … » . پایان نقل قول
در این جا ( محض آشنایی بیشتر خواننده ، با صداقت نقادانه ی آقای رئیس دانا ) قول ِ آقای جواد طباطبایی را ( در مورد کتاب مشروطه ایرانی ) نقل می کنم و این نوشته را به پایان می برم :
سید جواد طباطبایی : « کتاب دکتر ماشاء الله آجودانی [ مشروطه ایرانی و…] حاصل
پژوهش های بسیار پر اهمیتی است که پس از دهه ها که از انتشار نوشته های فریدون آدمیت در باره ی تاریخ اندیشه ی سیاسی جنبش مشروطه خواهی در ایران می گذرد ، دریچه ی نوی به گستره ی اندیشه ی تجدد خواهی ایرانیان بازکرده و پرتوی نو بر برخی از زوایای ناشناخته ی آن افکنده است . با وجود نوشته های بسیاری که در دهه های گذشته در باره ی اندیشه ی سیاسی جنبش مشروطه خواهی انتشار یافته ، به نظر من گویی خلئی میان پژوهش های پیشگام فریدون آدمیت در باره ی اندیشه ی سیاسی مشروطه و تجدد طلبی ایرانیان و نوشته ی ماشاءالله آجودانی وجود دارد و به جرأت می توان گفت که کتاب اخیر نخستین نوشته ی ارجمندی است که پس از سال ها در باره ی اندیشه ی سیاسی جنبش مشروطه خواهی انتشار می یابد .
نخستین ویژگی این کتاب رویکرد روش شناختی نویسنده است که آن را از این حیث از دیگر نوشته های مربوط به اندیشه ی مشروطه و تجدد خواهی ایرانیان متمایز می کند …» . ( 41 )
**********************************************************
پانویس :
18 ـ همان ، ص 119
19 ـ همان ، صص 127 ـ 128
20 ـ « نامه های تبریز ، از ثقه الاسلام به مستشارالدوله ( در روزگار مشروطیت ) ، به کوشش ایرج افشار ، نشر فرزان ، چاپ اول ، ص 17
21 ـ همان منبع ، ص 31
22 ـ همان منبع ، ص 46
23 ـ همان منبع ، ص 55
24 ـ همان منبع ، ص 29
25 ـ « « درک شهری از مشروطه ، رسول جعفریان ، نشر نظر تابستان 1385 ، ص 29»
26 ـ درک شهری …، ص 30
27 ـ مشروطه ی ایرانی ، ص 130
28 ـ همان منبع ، ص 437
29 ـ همان منبع ، ص 41
30 ـ همان منبع ، صص 41ـ 42
31 ـ همان منبع ، 282
32 ـ همان منبع ، 284
33 ـ همان منبع ، صص 102 ـ 103
34 ـ همان منبع ، ص 115
35 ـ همان منبع ، ص 130
36 ـ همان منبع ، ص 508
37 ـ همان منبع ، ص 509
38 ـ آدمیت ، فریدون : فکر آزادی ، صص 99 ، 113
39 ـ مشروطه ایرانی ، ص 283
40 ـ همان منبع ، صص 357 ـ 358
41 ـ همان منبع ، ص 358
42 ـ همان منبع ، صص 356ـ 358
43 ـ « ایران نامه ، سال شانزدهم ، نقد و بررسی کتاب ، صص 130ـ 131
پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶ وبلاگ احمد افرادی در بلاگفا